محل تبلیغات شما

اون هفته بود که ک یه دعوای اساسی کردم. خیلی بد بود تا دو روز حال جفتمون بد بود


دیشبم با بابام اونم من مقصر نبودم ولی پای من این وسط‌ کشیده شد و من خیلی عصبی شدمخیلی دلم گرفت و

نمیخوام چیزی بگم از حرفایی که گفتم و از حرفایی که شنیدم فقط میگم که زخم زدم و زخم خوردم

خیلی حالم بده

امروز با اجبار سفره ناهار و شام پهن کردم تا بابام غذا بخوره. ولی سفره را جمع نکردم. تا بفهمه ما هم از کاراش خسته ایم ولی نمی فهمه خیلی خسته ام دلم میخواد چند هفته ازین خونه برمقید و بند وابستگی مسخره ام از ادم های این خونه کنده بشه

فردا دلم نمیخواد صبح چشم باز نکرده برم تو آشپزخونه ولی اگه به خواهرا بگم دوباره بد برداشت میکنن و دعوا به پا میشه

دلم میخواد با یکی حرف بزنم ولی دلم نمیخواد از حال بدم حرفی بزنم ولی این زندگی و غمش بدجوری روی دلم سنگینی میکنه

ای خدا بس نیس اینهمه سختی دلم یه عالمه جیغ میخواد. یه چیزی گلوم را گرفته و عذابم میده


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها